پيتر جنكينز، نماينده پيشين بريتانيا در آژانس بينالمللي انرژي اتمي
گزينههاي واشنگتن براي تعامل با ايران صفر و يك است
محمدحسين لطفالهي
از زماني كه شكست ترامپ در انتخابات رياست جمهوري ايالات متحده مسجل شد، رفتار اروپا در موضوع برجام تغييراتي داشت. اروپاييها از ضرورت اضافه شدن يك توافق مكمل(برجام پلاس) سخن ميگفتند و خواستار اضافه شدن كشورهايي ديگر به توافق با ايران بودند.تغيير سياست اروپا كه سياستي غيرسازنده در مسير احياي برجام به حساب ميآمد، در كنار سياست دولت بايدن كه بر ضرورت برداشته شدن گام اول از سوي ايران همچنين گسترش توافق به موضوعاتي ديگر تاكيد داشت، باعث شد جمهوري اسلامي نيز مسير متفاوتي را در پيش گيرد و با سرعت به سوي افزايش فعاليتهاي خود در صنعت هستهاي گام بردارد. «اعتماد» در گفتوگو با پيتر جنكينز، نماينده پيشين بريتانيا در آژانس بينالمللي انرژي اتمي(2006 – 2001) به بررسي سياستهاي اروپا و ايالات متحده در قبال ايران و تاثير اين سياستها بر پرونده هستهاي پرداخته است. او معتقد است اروپاييها خواستار احياي برنامه جامع اقدام مشترك به همان شكل سال 2015 هستند اما هنوز مشخص نيست دولت بايدن چه سياستي را در پيش خواهد گرفت. جنكينز تاكيد دارد اهدافي كه برجام براي دستيابي به آنها به وجود آمد هنوز ارزشمند هستند (لازم به توضيح است كه انتشار اين سخنان به معناي تاييد آن نيست).
در طول 3 ماه گذشته، ايران در واكنش به سياستهاي امريكا فعاليتهاي هستهاي خود را گسترش داد و غنيسازي 20درصدي را آغاز كرد. ايالات متحده نيز همچنان به افزايش فشار عليه ايران با بهرهگيري از ابزار تحريم ادامه داد. آيا امريكا و متحدان اروپايي اين كشور انتظار دارند كه از اجراي سياستي واحد(فشار حداكثري) در موضوعي يكسان، نتيجهاي متفاوت حاصل شود؟
اين غيرمنصفانه است كه اروپا و امريكا را به يك چوب برانيم. اروپاييها خواستار احياي برنامه جامع اقدام مشترك به همان شكل سال 2015 هستند. البته هنوز در اين موضوع جاي شك وجود دارد كه دولت بايدن در اين خصوص چه خواهد كرد و آنها دقيقا چه سياستي را درخصوص احياي برجام به همان شكل سال 2015 چه سياستي را در پيش خواهند گرفت. اروپا بر اين باور نيست كه ايالات متحده دليل موجهي براي خروج از برجام و تداوم استفاده از سياست فشار حداكثري دارد. تاكنون مقامات دولت بايدن از سياست «فشار حداكثري» به عنوان يك «اهرم فشار» مفيد و كارآمد بهره بردهاند و به نظر هم نميرسد كه مشكل خاصي با مشروعيت نداشتن يا قانوني نبودن اجراي اين سياست داشته باشند. دولتهاي اروپايي انتظار ندارند كه اجراي سياست فشار حداكثري در عمل دستاوردي به همراه داشته باشد. اما مقامات دولت بايدن بر اين باورند كه ميتوانند با بهرهگيري از اين سياست توافق هستهاي را به نفع خود بهبود بخشند، شاهد كاهش قابل توجه تعداد و برد مفيد موشكهاي بالستيك ايران باشند و جمهوري اسلامي را وادار كنند از كمك كردن به متحدان منطقهاي خود در لبنان، سوريه، عراق و يمن دست بردارد.
از زمان روي كار آمدن دولت بايدن، تحولات مثبت درخصوص پرونده ايران بسيار اندك بوده. آيا فكر نميكنيد در سالهاي اخير سياست واشنگتن تداوم همان سياستهاي دولت جورج بوش است كه از ايران ميخواهد يا تسليم خواسته امريكا شود، يا آماده شود تا در جنگ همه چيز را ببازد يا از كشوري به نام ايران به كل از خاورميانه حذف شود؟
من ترجيح ميدهم گزينههاي موجود در واشنگتن براي تعامل با ايران را صفر و يك ببينم. ايالات متحده ميتواند به ايران به عنوان كشوري مستقل نگاه كند كه حقوق آن كشوركاملا به رسميت شناخته شده و مطابق با هنجارهاي ديپلماتيك و موازين حقوق بينالملل (يعني رابطه براساس همان «نظام مبتني بر حاكميت قوانين بينالمللي- rules-based order» كه آنتوني بلينكن، وزير خارجه ايالات متحده علاقه زيادي به صحبت درباره آن دارد) به تعامل با ايران بپردازد. راه ديگري كه پيش روي امريكاييها وجود دارد اين است كه تلاش كنند با بهرهگيري از ابزارهايي نظير محاصره اقتصادي، براندازي نظام سياسي، خرابكاري، ترور و تكيه بر راهكار نظامي در سياستهاي ايران تغيير ايجاد كنند و مانع از اقداماتي از سوي تهران شوند كه آن را مخل منافع خود ميدانند. رييس جمهور اوباما راه اول را انتخاب كرد و نتيجه پيگيري اين مسير دستيابي به توافق برجام بود. دونالد ترامپ مسير دوم را برگزيد و حالا دنيا منتظر آن است كه دريابد دولت جو بايدن كدام يك از اين دو مسير را براي رسيدن به اهداف خود موثرتر ميداند.
برجام تا امروز فراز و فرودهاي زيادي را تجربه كرده و نگاههاي متفاوتي نسبت به اين توافق در حال حاضر وجود دارد.آيا هنوز بر اين باوريد كه برنامه جامع اقدام مشترك ميتواند تامينكننده منافع ايران و امنيت بينالمللي باشد؟
من هنوز اجراي برجام را تامينكننده منافع ايران ميدانم. زماني كه نطفه اين توافق در سال 2015 منعقد شد، هدف اين بود كه با تعيين بازهاي زماني درحالي كه فعاليتهاي هستهاي ايران به طور داوطلبانه مشمول برخي محدوديتها شده و اين محدوديتها به جامعه جهاني اطمينان خاطر ميدهد كه برنامه هستهاي جمهوري اسلامي تهديدي براي صلح و امنيت بينالمللي نيست. آژانس بينالمللي انرژي اتمي اين فرصت را دراختيار داشته باشد كه طي بازرسيها به پاسخ اين سوال دست يابد كه آيا برنامه هستهاي ايران تنها مسير صلحآميز را دنبال ميكند يا خير. از نگاه من اهدافي كه براي دستيابي به آنها توافق برجام منعقد شد هنوز اهداف ارزشمندي هستند؛ به خصوص دستيابي به پاسخ اين سوال كه آيا برنامه هستهاي ايران منحصرا مسيري صلحآميز را دنبال ميكند يا نه.
شما همچنان از كارآمدي برجام دفاع ميكنيد. با اين وصف آيا گره زدن سرنوشت اين توافق موفق را به مسائلي مبهم نظير مسائل موشكي و منطقهاي درست ميدانيد؟
اگر منظور شما از «درست بودن» مشروعيت داشتن يا قانوني بودن اين اقدام براساس قوانين بينالمللي است كه بايد بگويم «نه» اين كار درست نيست. اگر منظور شما عاقلانه بودن در پيش گرفتن اين سياست است كه همچنان پاسخ من «نه» است چراكه اين كار منطقي و عاقلانه نيست. اگر بخواهيم خيلي خوشبينانه به ماجرا نگاه كنيم اين امكان- بسيار اندك- وجود دارد كه ايران در چارچوب يك توافق چندجانبه منطقهاي و در قبال دريافت امتيازاتي بپذيرد كه برنامه موشكي خود را محدود كند و برخي فعاليتهاي تنشزا در منطقه متوقف شود. اما اينكه انتظار داشته باشيم ايران بخواهد در اين حوزهها به صورت يكجانبه امتياز دهد - هدفي كه در واقع از سوي امريكا دنبال ميشود- حتي از زير سايه «فشار حداكثري» نيز غيرقابل تصور است. به همين دليل بايد گفت گروگان گرفتن توافق هستهاي براي دستيابي به امتيازات موشكي و منطقهاي نتيجهاي جز ايجاد بنبست در پرونده هستهاي ندارد و به همين دليل در پيش گرفتن اين سياست غيرعاقلانه است.
چه دوست داشته باشيم و چه دوست نداشته باشيم، سياستهاي اروپا و امريكا در موضوع توافق هستهاي روي انتخابات ايران تاثيرگذار است.آيا اين موضوع بر سياستي كه آنها در پيش خواهند گرفت، موثر است؟
يك بار ديگر درخواست ميكنم كه لطفا اروپا و امريكا را به يك چوب نرانيد. اما در پاسخ به سوال شما، اطلاع چنداني از تاثير احتمالي رفتار كشورهاي اروپايي و رفتار دولت بايدن در قبال پرونده هستهاي بر موضوع انتخابات ايران ندارم.
اينكه ميگوييد امريكا و اروپا را نبايد به يك چوب راند، عجيب است. دو بار در طول مذاكرات هستهاي (يك بار بعد از 2003 و يك بار بعد از 2015) دولتهاي اروپايي به دليل فشارهاي امريكا از اجراي تعهدات خود در قبال ايران سر باز زدند.آيا فكر ميكنيد اروپا استقلال كافي براي اجراي سياستهاي مدنظرش را دارد؟
در سال 2005 اين دولت احمدينژاد بود كه ابتدا تصميم گرفت اجراي تعهداتي كه ايران به اروپا داده بود را متوقف كند در نتيجه آن كشورهاي اروپايي تصميم گرفتند در اجراي تعهداتشان بازنگري كنند. عدم اجراي تعهدات در آن زمان، تصميم مستقل اروپا بود و عامل اين تصميم را نميتوان فشار امريكا دانست.
در مورد عدم اجراي تعهدات پس از توافق 2015 هم نميدانم دقيقا چه نكتهاي مدنظر شماست؟ اينكه اروپاييها نتوانستند به تعهد خود درخصوص سرمايهگذاري در ايران عمل كنند؟ بايد به شكست در اين زمينه اعتراف كرد اما من معتقد نيستم كه اين تسليم شدن در برابر فشار سياسي امريكا بود. در اصل آنچه اتفاق افتاد حاصل تهديد و تحميل اراده امريكا بوده. ريشه اين شكست به عدم تمايل شركت هاي اروپايي به تداوم همكاري با ايران بازميگشت. اين شركتها كه در آستانه حذف از بازار ايالات متحده قرار داشتند و ممكن بود ضررهايي سنگين و جريمههايي چند ميليارد دلاري را تجربه كنند. در اقتصاد بازار آزاد دولتها نمیتوانند شرکتها را مجبور کنند خود را در معرض چنین خطرات قرار دهند.
مساله استقلال مهم است. اروپا در حال حاضر به اندازه كافي مستقل نيست و دلايل متعددي براي اين موضوع وجود دارد. يكي از اصلي ترين دلايل اين است كه سيستم تجارت بينالمللي تا حد زيادي متكي به دلار است. اروپا تلاش كرده از اين وابستگي به دلار در تجارت بينالمللي بكاهد اما هنوز نتوانسته راهي براي آن پيدا كند. يكي ديگر از دلايل اين است كه از سال 1945 يعني زماني كه جنگ جهاني دوم پايان يافت برخي دولتهاي اروپايي براي تامين امنيت خود تا حد زيادي به نيروهاي نظامي ايالات متحده وابسته شدند. آنها نميخواهند با ايستادن در مقابل خواست امريكا اين حمايت نظامي را از دست بدهند و مجبور باشند براي جايگزين كردن وابستگي نظامي به امريكا، سرمايه بيشتري را به تامين امنيت خود اختصاص دهند. دلیل سوم این است که برخی سیاستمداران اروپایی نتوانستهاند درک کنند که ایالات متحده نسبت به زمان جنگ سرد تغييراتي را داشته و ديگر يك شريك قابل اتكا نيست كه شايستگي سازش و وابستگي اروپا را داشته باشد.
ايالات متحده ميتواند به ايران به عنوان كشوري مستقل نگاه كند كه حقوق آن كشور كاملا به رسميت شناخته شده و مطابق با هنجارهاي ديپلماتيك و موازين حقوق بينالملل (يعني رابطه براساس همان «نظام مبتني بر حاكميت قوانين بينالمللي - rules-based order» كه آنتوني بلينكن، وزير خارجه ايالات متحده علاقه زيادي به صحبت درباره آن دارد) به تعامل با ايران بپردازد.
غيرمنصفانه است كه اروپا و امريكا را به يك چوب برانيم. اروپاييها خواستار احياي برنامه جامع اقدام مشترك به همان شكل سال 2015 هستند. البته هنوز در اين موضوع جاي شك وجود دارد كه دولت بايدن در اين خصوص چه خواهد كرد و آنها دقيقا چه سياستي را درخصوص احياي برجام به همان شكل سال 2015 چه سياستي را در پيش خواهند گرفت. اروپا بر اين باور نيست كه ايالات متحده دليل موجهي براي خروج از برجام و تداوم استفاده از سياست فشار حداكثري دارد.
گروگان گرفتن توافق هستهاي براي دستيابي به امتيازات موشكي و منطقهاي نتيجهاي جز ايجاد بنبست در پرونده هستهاي ندارد و به همين دليل در پيش گرفتن اين سياست غيرعاقلانه است.
مساله استقلال مهم است. اروپا درحال حاضر به اندازه كافي مستقل نيست و دلايل متعددي براي اين موضوع وجود دارد. يكي از اصلي ترين دلايل اين است كه سيستم تجارت بينالمللي تا حد زيادي متكي به دلار است. اروپا تلاش كرده از اين وابستگي به دلار در تجارت بينالمللي بكاهد اما هنوز نتوانسته راهي براي آن پيدا كند. يكي ديگر از دلايل اين است كه از سال 1945 يعني زماني كه جنگ جهاني دوم پايان يافت برخي دولتهاي اروپايي براي تامين امنيت خود تا حد زيادي به نيروهاي نظامي ايالات متحده وابسته شدند.